سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

برای پاسداری از صلح، یاید خود را برای جنگ آماده کرد". آیا من این را می خواهم؟. حتماً. تمام طول زندگی ام را جنگیده ام. اما چرا؟ بخاطر چه؟ به چه بهایی؟ با چه کسی؟ این روزها تکرار مداوم این سوالات خسته ام  می کنند. اما این سوالات نیستند که مرا از پای درمی آورند. این تردید لعنتی است که رهایم نمی کند و مدام در گوشم می خواند که " آیا باز هم می خواهی ادامه دهی؟".

از صدای حرکت لاستیک ماشینها روی آسفالت خیابان متنفرم. آزاردهنده و تهوع آور است. خسته ام می کند. با خود می اندیشم که .... . بسیاری از آدمها از وجود چنین صدای مرگباری خبر ندارند یا حداقل اینگونه تجربه اش نکرده اند. اگر یکبار در کنار بزرگراه پیاده روی کنید متئجه آن خوواهید شد.امروز پول کرایه تاکسی داشتم، اما باز هم پیاده گز کردم. تقریبا همه جوامع از دو طبقه تشکیل می شوند. طبقه بالا و طبقه پایین. طبقه پایینی ها از نگاه کردن به بالا اصلاً خسته نمی شوند و طبقه بالایی ها کاملاً برعکس. به نظرم می رسد از نگاه کردن به پایین وحشت دارند.     خودم، پدرم و اجداد من همیشه از  طبقه پایین بوده اایم. حال که کمی پول ته جیبم مانده بود نباید به خودم اجازه دهم که قانون را بشکنم و به این خیانت بزرگ تن در درهم. "قانون اول: طبقه پایینی ها حواسشان جمع باشد که ادای طبقه بالایی ها را در نیاورند چون به ضررشان تمام خواهد شد".  ناخودآگاه اشک از چشمانم سرازیر می شود. اشکی پر از حقارتی کهنه و دردآلود. بخوبی می دانم که جنگ خانمان سوزی که آغاز کرده ام اجدادمرا، بعد پدرم را و در آخر خودم را و هویتم را قتل و عام خواهد کرد.

 حرارت اشکهای روی گونه ام بخوبی احساس می شود. سواره ها هیچ توجهی به من ندارند. من باید خودم را به همه ثابت می کردم. اما... اما اینجا که هیچ کس به من توجهی ندارد. من دیده نمی شوم. اصلاً بهتر است دیده نشوم. صدای تهوع آور ماشینها مرا بشدت بهم ریخته.... دوست دارم فریاد بلندی بکشم و با کلمه ای جادویی همه را متوقف کنم. همه دارند با سرعتی صد برابر من حرکت می کنند و من؟! خوب می فهمم که میراث اجدادم را برای نوادگانم به ارمغان خواهم آورد. و تاکسی سوار شدنم هیچ کمکی به آنها نخواهد کرد.

تویی که این دنیا را لمس نکرده ای گریه می کنم برای تو... تویی که باید همیشه به طبقه بالا چشم بدوزی و در آن حال دو کار می توانی انجام دهی . یا مثل مسخ شده ها تحسینشان کنی یا مرا سرزنش کنی. نصیحتت می کنم که راه دوم را انتخاب کنی... که اگر این کار را نکنی بدهی بزرگی به زندگی خواهی داشت.

 


خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :7
بازدید دیروز :13
کل بازدید : 547684
کل یاداشته ها : 36


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ