سفارش تبلیغ
صبا ویژن

این روزها مسایل بسیاری ذهن مرا به خود مشغول می کند. بگذارید از همین سوال شروع کنم... ذهن من مسایل را به خود مشغول می کنند و یا مسایل ذهنم را. اختیار، آزادی، مسولیت، مرگ، هستی، نیستی و عشق. سوژه چیست؟ آبژه چیست؟، آیا این دو یکی هستند و یا دو چیز متفاوت.

همه جا تاریک است و در درون ذهن من نور ضعیفی از دور سو سو می زند. قدم زنان پیش می روم و به گذشته، آینده و حال فکر می کنم. بارها از خودم می پرسم که آیا این راهی که پیموده ام درست بوده و یا غلط. اصلا درست چیست؟ غلط چیست. و مهمترین مساله آرمان است. آرمان نیروی محرک آدمی است. مگر می شود ماشین تمدن بدون سوخت آرمان به حرکت درآید. اما چه تضمینی برای آرمان هست؟ با آرمانهای گذشتگان چه شده؟ با آرمانهای من چه؟ من با آرمانم یکی شده ام و حال با تضعیف آن من نیز خودم را حقیر و ضعیف خواهم یافت.

اینجا هوا سرد است و باد تندی می وزد. مدتی است که دوباره دوری از خانه را تجربه می کنم. خلقم در پایین ترین حد ممکن قرار دارد. مثل تشنه ی کم رمقی که در جستجوی آب است به هر دری می زنم تا شاید ... نمی دانم. آیا واقعا دنیا مدیون آدمهای افسرده است" . آیا افسردگی را من انتخاب کرده ام یا او مرا. درختان در خواب زمستانی فرو رفته اند. این ماییم که به زیبایی شکل و معنا می دهیم. شاخه های درختان زیبا به نظرم می رسیدند. اگر می توانم این زیباییی را بسازم  پس آرمان را نیز خود ساخته ام. آرمان خودساخته؟؟؟. مرا چه شده. ناگهان همه چیز در برابرم رنگ باخته اند و تنهایی عظیمی را در درون خودم احساس می کنم.

به حرکت خود ادامه می دهم و بخشی از داستان جخوف را بها خود زمزمه می کنم... " داوود پیغمبر انگشتری داشت که بر آن حک شده بود " همه چیز دز گذر است". وقتی انسان افسرده و گرفته باشد این کلمات خوشحالی می آورد و هنگامی که خوشحال است این کلمات او را غمناک می کند. یکی از این حلقه ها را با حروف عبری به خود هدیه می کنم، تا از عواطف مصون بمانم. همه چیز در گذر است... زندگی هم در گذر است."

اما هر گاه به فکر تهیبه انگشتری بیفتم می دهم روی آن حک کنند "هیچ چیز از بین نمی رود.". می شود بعضی چیزها را فراموش و یا سرکوب کرد اما حقیقتشان را نمی توان از بین برد. ما انسانها فراموش می کنیم چون محکوم هستیم به زندگی و مختار یه انتخاب و محکوم به مسولیت پس از آن و باز هم مختار به فراموش کردن آن. بنابراین فراموش می کنیم تا فراموش شویم چون جرات زندگی در این دنیا را نداریم سعی در انکار حقیقت آن می کنیم.

دیگر عجله ای برای هیچ کاری ندارم. در درون خود دنیای بزرگی یافته ام که کاوش آن به زمانی بس طولانی نیاز دارد.به این فکر می کنم که خلق من خود بخود پایین نمی آید مگر اینکه خودم خواسته باشم. افسردگی همیشه هم بد نیست. می شود از او فرار کرد، در مقابلش تسلیم شد و یا با آن مبارزه کرد. میشود همراه با او شد و عمیق تجربه اش کرد.


خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :16
بازدید دیروز :4
کل بازدید : 547663
کل یاداشته ها : 36


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ